مطالب بیشتر
گالری
مرغ شبخوان که با دلم می خواند
رفت و این آشیانه خالی ماند
آهوان گم شدند در شب دشت
آه از آن رفتگان بی برگشت
هوشنگ ابتهاج
شامگاه ششم فروردین تیره شام غم باری بود، که صدای محزون همسرم مرا از درگذشت دوست عزیز و ارجمندم دکتر حبیب شریفی با خبرساخت.
دکتر شریفی ادیبی اریب و شاعر غزل سرای خوش قریحه ای بود که مصاحبت دلپذیرش درسالهای دوری و مهجوریم در غربت جانگزای غرب از بار محزونی های حیات میکاست. نیکمردی که صفای ضمیرش منحصر بفرد بوددوستی صمیم که بدوستی اش پشت گرم و مفتخر بودم. و محضر خوش آیندش را که بار آور شادمانیهای اوقات همنشینی بود، مغتنم می داشتم ایرانخواهی سرسپرده نهضت مِلی بمعنی واقعی کلمه که طی چهل سال دوستی و رفت و آمد هرگزکوچکترین ترک اولائیدر مراتب وطنخواهی ایرانمدارانه او بچشم نیامد .دانشی نخل بار آوری که کریم الوجود و نادر النظیر بود . درگذشتش ، ضایعه خسران باریست که به همه اهالی عرصه ادب و هنر ایران و به فرزند گرامی و ارجمندش آقای دکتر امیر حسین شریفی و دیگر نزدیکان آن عزیز از دست رفته تسلیت می گویم.
منوچهر برومند ۷ /۱/ ۱۴۰۰