»  اشعار   »   جولیا۱

جولیا۱

مدیرسایت بازدید 2116

بسی چهر رخشنده ی تابناک
که بنمایدت حُسنِ جانهای پاک

ز فرّ نهانی نشانت دهد
نشانی ز هوشِ عیانت دهد

فرو گسترد‌ پرتویی از دها
نمایان بر او هاله ای از‌ صفا

فروزنده مهرش به دل تابناک
چو‌آن مهر رخشنده بر آب و خاک

مرا دخت دختی ازین رسته است
که مهرش به ژرفای جان بسته است

زالطافِ حق خوشنما چهره اش
زفیض دها هم بسی بهره اش

ورا باب و مامش به جان پرورند
سه جان مجزا که در یک تن اند

بود جولیا نام آن دلفروز
ز دیدار او شام من گشت روز

مرا او همان مهر جانپرور است
کزان گرمی و تابشی دیگر است

ببینم جهان روشن از چهر اوست
دلم گوید اینرا که پر مهر اوست

زنیکی و دانش به گیتی نشان
شود شهره اندر جهان جاودان

براهی رود‌ کان ره راستی است
بدور از کژی ها و از کاستی است

۱- سروده ای برای نوادهء عزیزم جولیا

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید