مطالب بیشتر
گالری
یادی از طبیب ادیب دکتر عبد الباقی نواب
نخستین خاطره ی ادبی که از دکتر نواب دارم مربوط به زمانی است که استاد حسین سخنیار معروف به مسرور به اصفهان آمده بود و پدرم که از علاقه مندیم به سروده های او آگاهی داشت بی آنکه بگوید به کجا می رویم
مرا به دیدن مسرور برد. تا سراینده راز الهام و نویسنده ده مرد قزلباش را ببینم. و با این ديدار پیش بینی نشده از سراینده ای که سروده ی ” پیشه ور باهنر اصفهان ” او را از بر داشتم، موجبات تشویقم فراهم شود. مجلسی بود از ادبا و بزرگ سالانی که هیچ یک را نمی شناختم. بجز دکتر عبدالباقی نواب که نفریت کلیوی مرا چند سال قبل معالجه کرده بود. مسرور در صدر مجلس با سیمایی شاعرانه نشسته بود . و بالحنی ادیبانه خاطرات خویش را از انجمن ادبی اصفهان و سلیمان خان رکن الملک شیرازی متخلص به خلف بیان می کرد. حاضران با دقت به سخنان او گوش می دادند و گاه به مناسبت پرسشهایی می کردند . مدتی به این منوال سپری شد .تا نوبت شعر خوانی فرا رسید. چند تن به پیشنهاد مسرور سروده های خود را خواندند. چون نوبت به دکتر نواب رسید، به تبع حرفه ی پزشکی او سخن از طبیبان ادیب به میان آمد. به ترتیب از دکتر علی اصغر حریری – دکتر نصرت الله کاسمی – دکتر قاسم رسا – دکتر عليرضا میثمی – دکتر محمد سیاسی نام بردند. در مورد دکتر علی اصغر حریری مسرور گفت او شاعری استاد است . ب سروده های پخته ی جا افتاده ای که از چشمه ی فیاض طبعی توانامایه می گيرد . نوشته های او نشان می دهد درد مرد کوشی او را سالها به تحقیق و تتبع در متون نظم و نثر فارسی واداشته است. سپس بانگ رسای مسرور که طنین آهنگین آن هنوز در گوشم فرو می پیچد، در فضا بلند شد .
ابیاتی از قصیده ی تشویش مرگ حریری را از برخواند:
فرسود تن ز ندگی تلخ و جانگزای
من در پناه مقدمت ای مرگ دیر پای
ای کوه آتشین امل از جلو برو
وی دست آهنین اجل از قفا بر آی
ای مهر زندگی بعدم رخت بار بند
وی ماه مرگ رخ ز پس پرده بر نمای
ای زندگی بساط وجود از جهان بچین
وی مرگ چادر عدم از غیب بر گشای
پس از خواندن این ابیات مسرور گفت منظومه ی تشویش مرگ حریری از امهات قصائد زبان فارسی است. که دکتر حریری سال ها پیش در جوانی سروده و به روشنی نشان می دهد از همان سالهای نوجوانی به فنون و دقایق شعر فارسی مسلط بوده ، تسلطی که همچنان باهمه ی دوری از ایران و سرگرمی به طب و علوم از اشعار نغز و مقالات فصیح و بلیغ او که در جراید ادبی منتشر می شود پیداست. در ادامه یادی که از شاعران طبیب شد. دکتر نواب به شرح خدماتادبی دکترنصرت الله کاسمی پرداخت .که سابقه آن بدوران وزارت فرهنگ اعتماد الدوله قراگوزلو و نظارت دکتر کاسمی بر کتابهای دبستانی می رسید.از انجمن ادبی گوهر که به همت دکتر کاسمی تشکیل می شد و کتاب چهار صد سال بعد از فردوسی او که در جشن هزاره فردوسی به چاپ رسیده بود یاد کرد. از آغار تا پایان قصیده ی دکتر کاسمی را به مطلع ” زن کیست شاهکاری دلبند – از شاهکارهای خداوند ” از بر خواند. در ادامه از دکتر قاسم رسا که عنوان ملک الشعرایی آستان قدس رضوی را داشت و بیشتر سروده های او جنبه مدح و منقبت مذهبی دارد. قطعه خروس و مرغان را باز خوانی کرد .دوش پرسیدم از خروس چرا /این همه زن بروی زن گیری/هرزمانمرغی افکنی دردام /تا از او کام خویشتن گیری/ گفت مرغان زنان بی خرج اند /خرده نتوان بر این سخن گیری/ نیست حاجت که بهر این مرغان/ کفش و جوراب و پیرهن گیری/ طعنه کم زن که صد از این زنها /گر توباشی به جای من گیری / هنگامی که سخن از دکتر عليرضا میثمی متخلص به پروانه به میان آمد، با خواندن این ابیات : چه رازها که نهفته است زیر پیرهنش/ چو ماهتاب تراود ز پیرهن بدنش /به شانه های سپیدی که موج خیز بلاست / نسیم صبح پراکنده زلف پر شکنش /.لطافت بیان دکتر میثمی را ستود.و شرحی نیز از احوال و آثار پدر بزرگ او شوقی اراکی داد. به گونه ای که حضور ذهن و قوت حافظه و شیوایی بیان دکتر نواب در آن مجمع ادبی مرا مجذوب کرد. و در ضمیرم جایگاهی فرا تر از پزشک معالج یافت .چه در آن سالها خود نیز سروده هایی از شاعران بزرگ را از بر می کردم و برای شاعران و ادب دوستان جایگاه والایی ورای دیگران قائل بودم. در آن مجلس نیز هنگامی که مسرور بر سبیل مطایبه پرسید آیا سروده ای از بر دارم. منظومه پیشه ور با هنر اصفهان او را از آغار تا پایان خواندم و موردتشویق قرار گرفتم . سالها از این واقعه گذشت و به سابقه آن هر بار توفیق دیدار دکتر نواب دست می داد .با ابراز لطف بزرگوارانه ای مرا می نواخت . چه در ایامیکه مقارن با دوران دانشجویی ام بود.در فاصله ی زمانی ریاست دکتر محمد حسین کریمی و دکتر فیروزی ریاست دانشکده ی ادبیات مدت کوتاهی به دکتر نواب محول شد و به اینمناسبت توفیق دیدار وی دست می داد.گاه درکلاسهای تاریخ دوره قاجاریه گاه در مجامع ادبی ونیز در رفت و آمدهایی که باوی به لحاظ مشاوره و داد وستد قلمدان های قدیمی و کتابهای خطی داشتم . همواره مشمول لطف وی واقع می شدم . گاهی نیز به اصرار او برخی از سروده های خود را در محضرش می خواندم . و از ابراز نظر دقیق و سنجیده ی وی برخوردار می شدم . چنانکه مرا از انتشار قصیده ی خسیس که در قدح یکی معاصران به مطلع/ درشهر اصفهان که بود نیمه جهان /می زیست ممسکی به جهان اشهر الزمان / سروده بودم باز داشت ولی به درج در دفتر سخنم و نگهداری برای انتشار در موقع مقتضی راهنمایی کرد.دکتر نواب در همان سالها که ریاست دانشکده ادبیات دانشگاه اصفهان را بر عهده داشت دو سخنرانی کرد. یکی در باره نقش و سهم رجال اصفهان در جنبش مشروطه و دیگر درباره سخنسرایان اصفهان و شهر های اطراف ، طی این دو سخنرانی حدت ذهن ، قدرت حافظه ی قوی و احاطه ی وی بر انساب به نحوی بارز مشاهده شد. چه بدون در دست داشتن نوشته یا کمترین یاد داشتی به ایراد سخنی جامع پرداخت .ولی بعد از آن سخنرانی وی در باره مشروطه با اضافاتی چاپ شد
دکتر نواب طبیبی حاذق و سخنسرا و سخندانی بارع بود.خط شکسته را خوش می نوشت و با موسیقی و ویلون نوازی انس و الفتی ژرف داشت.از افراد مورد احترام قاطبه اهالی اصفهان به شمار می رفت . ولی با اینکه این همه کافی بود که بابی نیازی از مشاغل دیگر اوقات خود را مصروف حرفه پزشکی و تعلقات فرهنگی کند، چون از علائق جاه طلبانه بدور نبود. در جهت نیل به مقاصد سیاسی به مجمع برادران پیوست. با پیرایه ی برادری به عضویت حزب ملیون درآمد.که دبیر کلی اش را دکتر کاسمی و رهبری اش را دکتر منوچهر اقبال دوستان نزدیک وی برعهده داشتند. ره آورد این وابستگی های سیاسی کسب نمایندگی مجلس شورای ملی در دوره بیستم قانون گذاری ، نمایندگی مجلس سوم موسسان در سال ۱۳۴۶ خورشیدی و نمایندگی مجلس سنا در سال ۱۳۵۴ بود.که برای او در سالهای پایانی زندگی درد سر ساز شد .از زمره کارهای فرهنگی اش برنامه سرود زنده رود بود که به اتفاق دکتر محمد سیاسی نخست در رادیو اجرا می کرد و پس از چندی در تلویزیون در معرض تماشا قرار گرفت . دکتر نواب از بنیان گذاران مکتب ادبی صائب و از اعضای انجمن ادبی سعدی و وحید بود . شاعری گزیده گو به شمار می آمد که درنکته سنجی و نقد ادبی مرسوم در انجمن های ادبی دستی قوی داشت .
پاریس دوازدهم اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۳