» اشعار » الهه حسن
مطالب بیشتر
گالری
الهه حسن
مدیرسایت
بازدید
1978
الهه حسن
سروده منوچهر برومند
م ب سها
شراب چشم تو نازم که مست مستم کرد
رها ز قید نباید نمود و هستم کرد
نه گل زگل توشدی خوبتر به چشم امروز
که چشم و دوش و برت مست مست مستم کرد
چو گشته شیفته ات گل نه جای عجب و شگفت
که شاخه سار تو ام خار پای بستم کرد
بیان سحر حلالت به داد خواهی خلق
ز بود و باش رها، راهی الستم کرد
تویی تویی که هنر بیز ساحت هنری
بیا که دوریت ای ماه دل شکستم کرد
تو آن الاهه ی حسنی به جلوه های نمود
بیا به پیش منا دلبرا که رستم کرد
بریز باده به کامم زحسن ناز و نگاه
که آن نگاه دلاویز می پرستم کرد
بهوش باش و مرو راه رهرو گمراه
که رهنمایی گمراه ره گسستم کرد
بسا کسا که پشیمان شدند و گفتندی
نگر چگونه ره کج شکسته دستم کرد
مرو به هر ره بیراهه با هدایت خصم
چو رفتگان همه گفتند پای خستم کرد
پاریس
سوم ماه مارس دوهزارو بیست و سه