خزان در ره گذاری رو به پایان همی میرفت لنگان لنگ لنگان فروزان مجمر خورشید بی تاب به لرزانی نمایان گشته در آب دمان بادِ مشیّت تیز می تاخت زمین در زیر پایش رنگ می باخت فرو می خفت خورشید جهان سوز زتن بیرون فکن آن خلعت روز زمین می ریخت برگ ارغوانی خزان می […]