»  اشعار   »   دُرَّ رخشان دری

دُرَّ رخشان دری

مدیرسایت بازدید 3137

نابکارا‌ کاش می مُردی دگر
یا نمی خوردی ز نادانی شکر

ایشکم باره شکر خواری مکن
رو دهان بر بند و‌ بیعاری مکن

گنج‌ حکمت مکتب مهر و وداد
کی کند منع نصیب عدل و داد

آنچه ما را سوی نیکی رهبرست
درّ رخشان دری در دفتر ست

سعدیت گوید همه یک پیکریم
دردمان جمعی‌‌ و از یکدیگریم

گر شوی فارغ ز رنج‌ ‌دیگران‌
آدمی دیگر نئی باشی حوان

این سخن رخشان چو مهر انور ست
گفته ی مهر آوری فخر آور ست

سعدیت گوید به این ‌‌ ‌ لفظ جزیل
آنچه پنداری سقیم است ای علیل

زبان و ادب فارسی که گنجینه اندرز و حکمت و ترویج کمالات روحی و ارتقاء و اعتلاء خوی انسانی و نیل به همزیستی مسالمت آمیز و بهترین وسیله همدلی بین اهالی ایران و افغانستان و تاجیکستان و فارسی زبان کشمیر و پاکستان است،چندی است ،در معرض مقاصد تفرقه افکنانه بد خواهان نادان قرار گرفته است. از آن با عنوان زبانی تحمیلی یاد می کنند. و مانع حصول مردم سالاری می دانند. ابیات بالا به سائقه ی تعهد فرهنگی خطاب به کسانی سروده شده که در پی آنند که این رشته همبستگی و همدلی‌جمعی را از هم بگسلند .و بر طبل تجزیه و تفرقه و پیامد های خونبار و خانمان بر انداز آن بکوبند البته این‌ نیز گفتنی ست کسانی که به قصد ترویج زبان فارسی به سرکوب زبانهای دیگر پرداخته اند.، نمونه بارز ناقصی هستند ،که به گفتهء حضرت مولانا اگر زر به کف آوَرد خاکستر کُنَد.(کاملی گر خاک گیرد زر شود/ ناقص ار زر بُرد خاکستر شود) و به تبع این نقیصه شخصی است ، که بانی بدست دادن بهانه ای شده اند که طیفی گول خورده، زبان فارسی را که عامل همبستگی جمعیست، بهانه تفرقه و جدایی‌ کنند .نظامی ها و خاقانی ها و قطران ها و شهریار ها را بفراموشی سپارند.

دیدگاهتان را بنویسید