» اشعار » جولیا۱
مطالب بیشتر
گالری
جولیا۱
مدیرسایت
بازدید
2657
بسی چهر رخشنده ی تابناک
که بنمایدت حُسنِ جانهای پاک
ز فرّ نهانی نشانت دهد
نشانی ز هوشِ عیانت دهد
فرو گسترد پرتویی از دها
نمایان بر او هاله ای از صفا
فروزنده مهرش به دل تابناک
چوآن مهر رخشنده بر آب و خاک
مرا دخت دختی ازین رسته است
که مهرش به ژرفای جان بسته است
زالطافِ حق خوشنما چهره اش
زفیض دها هم بسی بهره اش
ورا باب و مامش به جان پرورند
سه جان مجزا که در یک تن اند
بود جولیا نام آن دلفروز
ز دیدار او شام من گشت روز
مرا او همان مهر جانپرور است
کزان گرمی و تابشی دیگر است
ببینم جهان روشن از چهر اوست
دلم گوید اینرا که پر مهر اوست
زنیکی و دانش به گیتی نشان
شود شهره اندر جهان جاودان
براهی رود کان ره راستی است
بدور از کژی ها و از کاستی است
۱- سروده ای برای نوادهء عزیزم جولیا