» اشعار » پیمان میش و گرگ
مطالب بیشتر
گالری
پیمان میش و گرگ
مدیرسایت
بازدید
3023
آنجا که علم و عقل مددکار کشورست
توفیق بر قرار و سعادت میسّر ست
آنجا که نیست دانش و صدق و درایتی
تَلّ ضلالتیست که شایان آذر ست
مهر و وفا و صدق و نجابت کرامتیست
کانرا که نیست ذُل شقاوت مقرّرست
ایرانیا چه شد که ترا طرفه نقش صنع
دیگر به کارگاه درایت نه زیور ست
بر حُسن و مُحسنی چه کشی پرده ی خفا
قُبحست و مَقبحت که به مستوری اندر ست
چینی به کید سر خوش ونادان خوش از سراب
ملّت غمینِ غُبن از این مایه ی شرست
هرگز ندیده چشم جهان ببن روزگار
پیمان میش و گرگ چو خود فوت احمر ست
دیدی سُها که چرخ بچرخید و ملکِ جم
داغش به دل زداغِ جگر سوز دیگر ست
آمد بهار و جامه ی نیلی به تن نمود
بنگر وطن ز داغِ جگر سوز مضطرست
ایران گلوبال – سروده پیمان میش و گرگ